آلمانی

پادکست زبان آلمانی – Ein Name, zwei Städte

Ein Name, zwei Städte

Mein Bruder Alfredo hat mich vom Flughafen abgeholt. Er fährt einen silbernen BMW Cabrio. Der Kofferraum ist sehr klein. Aber ich habe glücklicherweise kein Gepäck. Glück im Unglück?

Von der Autobahn kann man Wolkenkratzer sehen. „Die Skyline von Frankfurt“, sagt Alfredo. Es dämmert langsam.

„Wohnst du in einem Wolkenkratzer?“, frage ich.

Alfredo lacht und sagt: „Nein. Die meisten Türme sind Banken. Frankfurt ist Deutschlands finanzielles Herz.“

Mein Bruder arbeitet für eine amerikanische Bank. „In Frankfurt gibt es mehr als 240 Banken aus aller Welt“, sagt er. „Hier ist die Börse. Hier liegt das Geld in der Luft!“

Alfredo wohnt jetzt in Frankfurt, weil sein Chef in New York gesagt hat, er soll ein Jahr in Frankfurt wohnen. Die amerikanischen Banken haben Probleme. Alfredo soll von den deutschen Banken lernen, wie man mehr Geld macht.

„Deutschland ist wichtig für Europa. Und Europa ist ein wichtiger Partner für Amerika“, sagt mein Bruder.

Wir fahren eine Weile durch die Dämmerung. Die Wolkenkratzer glitzern in der Dunkelheit. Dann parkt Alfredo den BMW, und wir gehen in seine Wohnung.

Alfredos Wohnung ist ein Loft mit Ausblick auf den Main, Frankfurts Fluss. „Schön, oder?“, sagt Alfredo und zeigt durch die Fenster auf die Lichter der Stadt.

er der Stadt. „Wusstest du, dass es zwei Städte mit dem Namen Frankfurt gibt?“, sagt Alfredo. „Es gibt Frankfurt am Main, und Frankfurt an der Oder.“

„Oder was?“, frage ich.

„Nein“, sagt Alfredo und lacht. „Das ist der Name des Flusses. Der Fluss heißt Oder!“

„Ach so!“, sage ich. „Ein komischer Name für einen Fluss.“

„Okay“, sagt Alfredo. „Ich muss geh’n. Im Kühlschrank ist Bier, und wenn du hungrig bist, kannst du eine Pizza bestellen.“

„Wo gehst du hin?“, frage ich.

„Wohin? Zur Arbeit, natürlich“, sagt Alfredo. „Bis später!“

Ich höre die Tür. Dann ist alles still. Ich bin allein in Alfredos Loft, allein mit den Lichtern der Stadt.

 

متن فارسی پادکست زبان آلمانی یک نام ، دو شهر

برادرم آلفردو مرا از فرودگاه برد. او با یک کابریو نقره ای بی ام و رانندگی می کند. صندوق عقب بسیار کوچک است. خوشبختانه چمدان ندارم. برکت در لباس مبدل؟

آسمان خراش ها را می توان از بزرگراه دید. آلفردو می گوید: “افق فرانکفورت.” کم کم دارد تاریک می شود.

می پرسم: “آیا شما در آسمان خراش زندگی می کنید؟”

آلفردو می خندد و می گوید: “نه. بیشتر برجها بانک هستند. فرانکفورت قلب مالی آلمان است. ”

برادرم در یک بانک آمریکایی کار می کند. او می گوید: “بیش از ۲۴۰ بانک از سراسر جهان در فرانکفورت وجود دارد.” “اینجا بورس است. اینجا پول روی هواست! ”

آلفردو اکنون در فرانکفورت زندگی می کند زیرا رئیسش در نیویورک گفته است که باید یک سال در فرانکفورت زندگی کند. بانک های آمریکایی دچار مشکل شده اند. آلفردو باید از بانک های آلمانی نحوه کسب درآمد بیشتر را بیاموزد.

آلمان برای اروپا مهم است. و برادر من می گوید اروپا شریک مهمی برای آمریکا است.

برای مدتی از گرگ و میش می گذریم. آسمان خراش ها در تاریکی می درخشند. سپس آلفردو بی ام و را پارک می کند و ما به آپارتمان او می رویم.

آپارتمان آلفردو یک اتاق زیر شیروانی با چشم انداز اصلی ، رودخانه فرانکفورت است. آلفردو با اشاره به چراغ های شهر از پنجره می گوید: “خوب است؟”

آلفردو می گوید: “آیا می دانستید که دو شهر با نام فرانکفورت وجود دارد؟” “فرانکفورت am Main ، و Frankfurt an der Oder وجود دارد.”

می پرسم: “یا چی؟”

آلفردو می گوید: “نه” و می خندد. “این نام رودخانه است. نام رودخانه اودر است! ”

می گویم: “اوه!” “نام عجیبی برای رودخانه”.

آلفردو می گوید: «بسیار خوب. “من باید بروم. در یخچال آبجو وجود دارد و اگر گرسنه هستی ، می توانی پیتزا سفارش بدهی. ”

می پرسم: “کجا می روی؟”

“به کجا؟ البته که برای کار ، “آلفردو می گوید. “تا بعد!”

در را می شنوم. سپس همه چیز ساکت است. من در انبار آلفردو تنها هستم ، با چراغ های شهر تنها.

 
برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن