آلمانی

پادکست زبان آلمانی – 200Meter über Frankfurt

200 Meter über Frankfurt

Nach der Apfelweinkneipe sind Christa und ich in der Frankfurter Altstadt spazieren gegangen.

Christa hat mir den Römer gezeigt. So heißt das Rathaus Frankfurts. Es ist ein sehr altes Haus. „Warum Römer?“, fragte ich Christa. „Warum nicht Deutscher oder Frankfurter?“

„Ich weiß nicht“, sagte Christa und lachte. „Ich glaube, hier war einmal ein römisches Militärlager.“

„Wie alt sind diese Häuser?“, fragte ich und zeigte auf ein paar Fachwerkhäuser auf der anderen Seite.

„Das sind Rekonstruktionen aus den 80er Jahren“, sagte Christa. „Die Originale wurden im Zweiten Weltkrieg zerstört.“

„Oh“, sagte ich. „Das ist schade.“

Das Wetter war gut. Der Himmel war blau und die Sonne schien. Christa und ich sind am Mainufer spazieren gegangen. Es ist nett dort. Man kann auf grünen Wiesen am Ufer sitzen.

Danach sind wir zum Maintower gegangen. Das ist ein Wolkenkratzer mit einer Aussichtsplattform. Man muss Eintritt bezahlen und durch einen Sicherheitscheck gehen, wie im Flughafen. Dann kann man mit dem Fahrstuhl 200 Meter nach oben fahren.

Von der Plattform aus hat man eine gute Aussicht über Frankfurt. „Es gibt hier vielleicht nicht so viele Wolkenkratzer wie in New York oder London, aber die zehn höchsten Gebäude Deutschlands sind alle in Frankfurt“, sagte Christa.

Es wurde langsam Abend. Der Himmel war rot. „Was ist das?“, fragte ich und zeigte auf ein paar Berge. „Die Alpen?“

„Machst du Witze?“, sagte Christa. „Das ist der Taunus!“

„Ja“, sagte ich und lachte. „Ich mache Witze.“

Wir standen still auf der Aussichtsplattform, 200 Meter über Frankfurt. Hinter den Bergen ging die Sonne langsam unter.

Christa gähnte und sagte: „So, jetzt hast du Frankfurt gesehen. Du hast recht, es ist ein bisschen langweilig hier.“

„Nein“, sagte ich. „Ich habe sehr viel gesehen heute. Frankfurt ist sehr interessant!“

„Ich hoffe, du sagst das nicht nur“, sagte sie.

„Nein, ehrlich“, sagte ich.

۲۰۰ متر بالاتر از فرانکفورت

بعد از بار سیب ، من و کریستا برای قدم زدن در شهر قدیمی فرانکفورت رفتیم.

کریستا رومی را به من نشان داد. این نام شهرداری فرانکفورت است. این خانه بسیار قدیمی است. من از کریستا پرسیدم: “چرا رومی ها؟” “چرا یک آلمانی یا فرانکفورتری نیست؟”

کریستا گفت: “نمی دانم.” “من فکر می کنم زمانی یک اردوگاه نظامی رومی در اینجا بود.”

پرسیدم: “این خانه ها چند ساله هستند؟” و با اشاره به چند خانه نیمه چوبی در طرف دیگر ، پرسیدم:

کریستا گفت: “این بازسازی های دهه ۱۹۸۰ است.” “نسخه های اصلی در جنگ جهانی دوم نابود شد.”

گفتم: “اوه”. “حیف شد.”

هوا خوب بود. آسمان آبی بود و خورشید می درخشید. من و کریستا برای قدم زدن در ساحل مین رفتیم. آنجا خوب است می توانید در چمنزارهای سبز کنار ساحل بنشینید.

سپس به برج اصلی رفتیم. این آسمان خراش با سکوی مشاهده است. شما باید هزینه پذیرش را بپردازید و مانند یک فرودگاه ، یک بررسی امنیتی را انجام دهید. سپس می توانید با آسانسور ۲۰۰ متر بالا بروید.

از روی سکوی چشم انداز خوبی به فرانکفورت دارید. کریستا می گوید: “ممکن است اینجا به اندازه نیویورک یا لندن آسمان خراش وجود نداشته باشد ، اما ده ساختمان بلند آلمان همه در فرانکفورت هستند.”

داشت غروب می شد. آسمان سرخ شده بود. پرسیدم: این چیست؟ با اشاره به چند کوه. “کوه های آلپ؟”

کریستا گفت: “شوخی می کنی؟” “این Taunus است!”

“بله” گفتم و خندیدم. “شوخی می کنم.”

ما روی سکوی مشاهده ، ۲۰۰ متر بالاتر از فرانکفورت ، ایستادیم. خورشید آرام آرام پشت کوه ها غروب می کرد.

کریستا خمیازه کشید و گفت: بنابراین ، حالا شما فرانکفورت را دیده اید. حق با شماست ، اینجا کمی خسته کننده است.

گفتم: نه. امروز چیزهای زیادی دیدم. فرانکفورت بسیار جالب است!

او گفت: امیدوارم شما فقط این را نگویید.

گفتم: نه ، واقعاً.

 
برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن