Intermediate (متوسط)

یادگیری زبان انگلیسی با انیمیشن Frozen

 فیلم آموزش زبان انگلیسی این انیمیشن جذاب روی سایت قرار گرفت حتما به انتهای صفحه رفته و ویدیو هارو تماشا کنید.

Hans:Oh, Anna! If only there was someone out there who loved you.

اوه آنا! اگه فقط یه نفر اون بیرون بود که دوست داشت.

Anna: What? You said you did.

چی؟ تو گفتی دوسم داری.

Hans: As thirteenth in line in my own kingdom, I didn’t stand a chance. I knew I’d have to marry into the throne somewhere.

به عنوان وارث سیزدهم تو سرزمین خودم، شانس زیادی نداشتم. میدونستم مجبورم با یه نفر از یه پادشاهی دیگه ازدواج کنم.

Anna: But…what are you talking about?

اما… داری راجع به چی حرف میزنی؟

Hans: As heir, Elsa was preferable, of course, but no one was getting anywhere with her. But you…

به عنوان وارث، البته که السا ارجح بود. ولی با اون، کسی به جایی نمی رسید. اما تو … .

Anna: Hans?

هانس؟

Hans: You were so desperate for love, you were willing to marry me, just like that.

تو خیلی درمونده ی عشق بودی، تو مشتاق ازدواج با من بودی. به همین راحتی

1. See you in two weeks.

دو هفته دیگه میبینمتون.

مثال:

Your package will arrive in 3 days.

بستتون سه روز دیگه میرسه.

2. He was sprightly.

اون سرزنده بود.

✅ Sprightly

سرحال، سرزنده

Anne is a sprightly young woman who works in the bookstore.

آن زن جوان سرزنده و بانشاطیه که توی کتابفروشی کار می‌کنه.

3. But then, one day, she just shut me out.

اما بعدش، یه روز، اون منو طرد کرد.

اینجا معنیش میشه طرد کردن کسی

verb
To isolate someone from oneself or others. In this usage, a noun or pronoun can be used between “shut” and “out.”

Please don’t shut me out again.

لطفا دوباره منو طرد نکن‌.

4. And then suddenly I bump into you.

و بعد ناگهانی تو رو میبینم.

✅ to bump into someone

اتفاقی کسی رو دیدن، اتفاقی به کسی برخورد کردن، یهو جلوی کسی سبز شدن

(intr, preposition) informal to meet by chance; encounter unexpectedly

We bumped into Katherine in a shop.

ما اتفاقی کاترین رو تو ی مغازه دیدیم.

5. I’m not buying it.

من که باور نمیکنم.

To not buy sth

چیزی رو نپذیرفتن، باور نکردن

The teacher didn’t buy my story about the dog eating my homework.

معلم داستان منو درباره ی اینکه سگ تکلیفمو خورده باور نکرد.

 
برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن